- گوهر تاب
- تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
معنی گوهر تاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)
درخشان مانند گوهر
پراکنده کنندۀ گوهر، گوهرپاش
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
آنکه جواهر را تراشد و درخشنده سازد حکاک و جلا دهنده گوهر
پاشنده گوهر نثار کننده جواهر: اگر سخاوت باید کفش بروز عطا چو بحر گوهر پاش است و ابر زرافشان. (فرخی)، بارنده (قطرات)، فصیح و بلیغ: گر شکافی بمعرفت همه موی ور زبان تو هست گوهر پاش... (عطار)
نثار کننده گوهر، بارنده گوهر
جایی که در آن گوهر باشد
پراکننده گوهر گوهر پاش
شاهزاده، شاه زاد
تابنده گوش پیچنده گوش، گوش تابیده پیچیده گوش، تاب دادن گوش برای تنبیه گوشمالی، پارچه ایست که دور گوش و سر پیچند: گوش پیچ
تابنده چون گوهر، پیراهنی که زنان در موسم گرما در بر کنند و آن چنان لطیف باشد که بدن از ورای آن پیداست: برشته زر خورشید نور بافنده که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب. (خاقانی)